13 نظریه که فیلم های ترسناک را وحشتناک تر می نمایند - تور استانبول

ژانر ترسناک مثل هر ژانر دیگری پر است از فیلم های مختلف و متنوع و رنگارنگ که در آن ها کارگردان هایی با سبک و دیدگاه و نگاه مخصوص خودشان سراغ داستان های تکان دهنده رفته اند. همین تنوع باعث شده تا با بی شمار قصه متنوع رو به رو باشیم که هر کدام راه را برای تفسیرهایی فراتر از ایده های اولیه سازندگانشان باز می نمایند.

خیلی از فیلم های ترسناک با رسیدن به تیتراژ تمام نمی شوند. تماشاگرانی که با چشمانی متحیر به تماشای ماجراهای ترسناک و آزاردهنده این دست فیلم ها نشسته اند معمولا ذهنشان درگیر نکات ریزی می شود که جرقه تئوری ها و نظریه هایی جنجالی درباره فیلم می زنند. حالا این نکات ریز یا در چندتا از دیالوگ های فیلم نهفته است یا در نمایی گذرا که در نگاه اول به نظر مهم نمی آمد یا حتی بخشی از دنیایی پیچیده تر را رونمایی می نمایند که احتیاج به تحقیق و مطالعه بیشتری دارند و مخاطبان را وادار می نمایند به دنبال یافتن پاسخ یا تأیید حدس هایش، فضای وب را کندوکاو نمایند.

از فیلم های کلاسیک مثل هالووین (Halloween) گرفته تا نمونه های تازه تری نظیر موروثی (Hereditary)، ژانر ترسناک پر است از آثاری که راه را برای تفسیرها و برداشت های متعدد باز می گذارند و ذهن بیننده را تا مدت ها بعد از تماشایشان درگیر می نمایند. واقعا جالب است که برخی فیلم ها تا چه اندازه بحث و گفت وگوی چالشی و جذاب بین مخاطبانشان به وجود می آورند و طرفداران ژانر ترسناک را وادار به خلق نظریه هایی دیوانه وار و تکان دهنده می نمایند. گفت وگوهایی طولانی که بسیار بیشتر از مدت زمان رسمی فیلم ها به درازا می کشند.

نظریه هایی که در ادامه می خوانید تنها تعدادی از مطرح ترین نمونه های این جریان است که نه تنها تنور گفت وگوهای داغ و چالشی بین طرفداران ژانر ترسناک را داغ می نمایند، بلکه فیلم های ترسناک را وحشتناک تر از قبل جلوه می دهند.

اگر می خواهید تا مدتی شب ها خوابتان نرود و مدام به احتمال های مختلف فیلم های ترسناک فکر کنید، فهرست زیر را بخوانید. فقط حواستان باشد که در بخش هایی، داستان فیلم ها و وقایع ترسناکشان لو می رود.

1. در پروژه جادوگر بلر سفر در زمان وجود دارد

پروژه جادوگر بلر (The Blair Witch Project) داستان سه دانشجو را روایت می نماید که برای پیدا کردن جادوگری به نام بلر به جنگلی مرموز می فرایند و گم می شوند. دو تن از این دانشجوهای جوان در نهایت پایشان به خانه ای وسط جنگل باز می شود و به دست هیبتی ناپیدا از بین می فرایند.

نظریه های زیادی درباره هویت قاتل این دو جوان مطرح شده، یکی از این نظریه ها احتمال قاتل بودن فیلم بردار ماجرا یعنی جاش را مطرح می نماید. به این شکل که جاش به تسخیر جادوگر بلر در آمده و دو جوان بخت برگشته را کشته.

البته این نظریه فقط ناپدید شدن آدم های داستان را توجیه می نماید و نه غیب شدن جسد یا تجهیزاتشان را. حتی اینکه چطور سر از آن خانه عجیب در آوردند هم با این نظریه توجیه نمی شود. چیزی که بیشتر مردم نادیده می گیرند این احتمال است که سه جوان داستان با ورود به جنگل، در زمان سفر نموده اند و به گذشته رفته اند. گواه این نظریه توضیحاتی است که در وب سایت رسمی پروژه جادوگر بلر که برای تبلیغات فیلم احداث شده بود آمده:

سؤالی که با خواندن این توضیحات مطرح می شود این است که چطور دوربین و فیلم های هدر زیر کلبه ای صد ساله پیدا شده، در حالی که از ناپدید شدن این سه جوان یک سال هم نگذشته است؟

ایده سفر در زمان معمولا دستمایه ای سطحی برای برخی فیلم هاست که حفره ها و مسائل داستانی اشان را بپوشانند، ولی در پروژه جادوگر بلر اگر چنین نظریه ای درست باشد، همه چیز بُعدی عمیق تر و ترسناک تر پیدا خواهد نمود.

2. داستان افق رویداد و برپاخیزان جهنم در یک دنیا می گذرد

در ظاهر به نظر می رسد بین برپاخیزان جهنم (Hellraiser) و افق رویداد (Event Horizon) شباهت های ناچیزی وجود دارد. برپاخیزان جهنم اقتباسی بود از داستان های مازوخیستی و عجیب وغریب کلایو بارکر و افق رویداد هم یک فیلم کالت درباره ترس های کیهانی به کارگردانی پل دبلیو اس اندرسون. شاید در ابتدا فکر کنیم به جز جلوه های ویژه و خشونت جهنمی وجه تشابه دیگری وجود ندارد، ولی اگر بیشتر دقت کنیم و در داستان هر دو فیلم دقیق شویم ماجرا ابعاد تازه ای پیدا می نماید.

اول اینکه در هر دو فیلم مضمون درد و لذت و ارتباط عجیب و تنگاتنگ این دو وجود دارد. وقتی افق رویداد که در واقع دروازه ای به جهنم است گشوده می شود، نیرویی شیطان فکر و ذهن شخصیت های فیلم را مسموم می نماید. در فیلم افق رویداد شاهد این هستیم که بدترین کابوس های کاراکترهای داستان جلو چشمشان ظاهر می شوند و زندگی اشان را جهنم می نمایند. مثلا دکتر ویر (با بازی سام نیل) تصوراتی از همسر مرحومش می بیند که بعد از گفتن جمله چه چیزهای شگفت انگیزی که قراره نشونت بدم جان خودش را دوباره جلو چشمان او می گیرد. این جمله خیلی شبیه دیالوگ معروفی است که پین هد در فیلم برپاخیزان جهنم می گوید: چه مناظر شگفت انگیزی قراره نشونت بدیم. همچنین وقتی دکتر ویر در افق رویداد تمام و کمال آلوده نیروهای این دروازه می شود و انسانیتش را از دست می دهد، روی صورتش اشکال و خطوطی ظاهر می شود که شبیه طرح های روی صورت سنوبایت ها در فیلم برپاخیزان جهنم است.

با توجه به نزدیکی مضمون دو فیلم و شباهت های بصری موجود در آن ها، عده ای این نظریه را مطرح نموده اند که هر دو فیلم در یک دنیا داستانی می گذرند و تا حدودی به هم مرتبط هستند.

3. هویت موجود فضایی در فیلم موجود

موجود (The Thing) مثال دیگری بود از هوشمندی و نبوغ فوق العاده جان کارپنتر. داستان چند مرد که در مؤسسه ای تحقیقاتی در قطب جنوب ساکن شده اند و حالا با حضور موجودی بیگانه و خون خوار که خودش را شبیه آدم های دور و برش می نماید، در بدترین شرایط ممکن قرار گرفته اند و مجبورند با شک و ظن و بی اعتمادی دست وپنجه نرم نمایند.

سرانجام فیلم این تصور را در بیننده القا می نماید که موجود فضایی کشته شده. تنها بازمانده های این واقعه فجیع و هولناک یعنی مک ریدی و چایلدز بعد از کوشش های طاقت فرسا و مرگبار مقابل مؤسسه ای که حالا به آتش کشیده شده نشسته اند و منتظر نیروی یاریی هستند که معلوم نیست کی سروکله اش پیدا شود. سرانجامی غریب و به یادماندنی که با وجود باشکوه و رضایت بخش بودن، از شک و ظن موجود در ماجرا کم نمی نماید.

این سرانجام با نظریه ای تکان دهنده ترسناک تر می شود؛ ممکن است چایلدز همان موجود باشد که بر خلاف تصور همه جان سالم به در برده. چیزی که برای اثبات این مدعا مطرح شده، لباس های چایلدز است که در طول فیلم مدام عوض می شود و این حدس که مک ریدی (کرت راسل) به جای آب به او بنزین تعارف می نماید.

معین نیست که آیا قصد جان کارپنتر هم ایجاد چنین سؤالی بوده یا نه، ولی چیزی که پیداست این فیلم حسی از ظن و حدس عمیق در بینندگانش ایجاد کرد. شک و تردیدی عمیق که تا دهه ها بعد از اکران فیلم ادامه یافت.

4. دنی در فیلم میدسامر از همان ابتدا برگزیده بود

دومین فیلم بلند آری آستر میدسامر (Midsommar) داستان دختری به نام دنی (فلورنس پیو) را روایت می کرد که بعد از مرگ دلخراش خانواده اش به همراه دوست پسر بی ملاحظه و اعصاب خردکنش کریستین و جمعی از دوستانشان به سوئد می رفت تا در فستیوالی محلی شرکت نمایند. فستیوالی که بعد معین می شد مناسکی عجیب و وحشتناک است و اعضای فرقه ای خطرناک آن را برگزار می نمایند.

در سرانجام فیلم دنی نه تنها عضوی از این فرقه مهیب می شود، بلکه با لبخندی آزاردهنده و از سر رضایت، دوست پسرش را تماشا می نماید که در شعله های آتشی جانسوز غرق می شود. میدسامر هم از نظر بصری مسحورنماینده بود هم موسیقی تکان دهنده ای داشت که در روح وروان مخاطبانش رسوخ می کرد. برای همین تعجبی ندارد که خیلی ها به تسخیر فضا و اتمسفر فیلم در آمدند و متوجه برخی نکات پنهان آن نشدند. نکات پنهانی که نشان می دهد احتمالا دنی از خیلی وقت پیش برای پیوستن به این فرقه انتخاب شده بود.

در جایی معین می شود که به دوست کریستین یعنی پله (ویلهم بلومگرن) دستور داده اند تا برای مناسک مذهبی مخصوصشان قربانی های کافی بیاورد و اطلاعات لازم درباره دنی فراهم کند تا قبل از آمدن او همه چیز را درباره او و زندگیش بدانند. اگر در صحنه ابتدایی فیلم و جایی که تخت خواب پدر و مادر دنی را نشان می دهد دقت کنید، متوجه می شوید که عکسی از دنی کنار تخت گذاشته اند که در آن دور دنی را با گل های فراوان پر نموده اند.

به طور قطع معین نیست که این قضیه مستقیما کار پله است یا بازیگوشی های بصری آری آستر برای درگیر کردن ذهن مخاطب، ولی در هر صورت این نظریه فیلم تأثیرگذاری مثل میدسامر را تأثیرگذارتر و تکان دهنده تر از قبل می نماید.

5. دکتر ساموئل لومیس علاوه بر هالووین، در روانی هم حضور دارد

هالووین (Holloween) جان کارپنتر و روانی (Psycho) آلفرد هیچکاک ارتباط خونی با هم دارند، هم به شکل استعاری و هم به معنی واقعی کلمه. برای مثال جیمی لی کورتیس که نقش لوری استرود را در هالووین بازی می نماید در زندگی واقعی دختر جنت لی است که در روانی نقش ماریون کرین را بازی می کرد. علاوه بر این کاراکتر دکتر ساموئل لومیس در هالووین با بازی دونالد پلیزنس، هم نام کاراکتری است که جان گوین در روانی بازی می کرد.

شاید اکثرا این مسأله را به عنوان ادای دین کارپنتر به روانی بشناسند، ولی برخی از طرفداران به نکته جالبتری اشاره نموده اند؛ اینکه هالووین و روانی با هم مرتبط اند و شاید در یک دنیا داستانی بگذرند.

نظریه ای درباره این دو فیلم وجود دارد که می گوید سم لومیس بعد از تجربیاتش با نورمن بیتس فیلم روانی، تصمیم گرفته سراغ روان شناسی برود. مسیری که او را سمت آسایشگاه روانی راهنمایی کرد و جایی که او با مایکل مایرز آشنا شد و روان شناس او باقی ماند.

این نظریه رفتارهای دکتر لومیس در مقابل مایکل مایرز را توجیه می نماید، اینکه از ذات خبیث بشر اطلاعات زیادی دارد و از اقدامات خشونت آمیز و حیرت انگیز مایکل خیلی تعجب نمی نماید و شوکه نمی شود.

6. مایکل مایرز در واقع یکی از همزادهای فیلم ما است

باورتان بشود یا نه، شواهد زیادی وجود دارد که دو فیلم هالووین و ما (Us) را به همدیگر مرتبط می نماید.

توضیحات مختلفی شنیده ایم برای توجیه رفتارهای عجیب مایکل مایرز و خشونت توقف ناپذیر او که مثل کوسه ای خون خوار به جان قربانی هایش می افتد و هیچ چیز جلودارش نیست، برخی نظریه ها ساده و دم دستی بوده اند و برخی عمیق و پیچیده. ولی بیایید فکر کنیم مایکل مایرز در دنیایی زندگی می نموده که همزادهای فیلم ما حضور دارند.

درباره همزادها چه می دانیم؟ توانایی تکلم ندارند، به شکلی غریب و غیرقابل تصور زورمند و قوی هستند و گاهی به شدت سریع و پرشتاب عمل می نمایند. حالا درباره مایکل مایرز چه می دانیم؟ اصلا حرف نمی زند، قدرتی مافوق بشری دارد و پرسرعت است. با توجه به داستانی که در فیلم ما شاهدش بودیم، این احتمال وجود دارد که مایکل مایرز در کودکی با نسخه همزاد خودش جایگزین شده و حالا این نسخه همزاد به جان آدم هایی افتاده باشد که در رفاه و خوشی زندگی می نمایند.

اگر این واقعیت را هم در نظر بگیریم که جوردن پیل کارگردان فیلم ما بسیار از فیلم هالووین جان کارپنتر تأثیر و الهام گرفته، احتمال درست بودن این نظریه بیشتر می شود.

7. کلکسیونر یکی از شاگردهای شکست خورده جیگساو است

فیلم کلکسیونر (The Collector) که سال 2009 اکران شد یک فیلم ترسناک نفس گیر و پرتعلیق بود که به سبک بازی موش وگربه و تعقیب شکارچی و طعمه روایت می شد. داستان درباره دزدی است که وارد خانه ای می شود تا جواهرات را بدزدد، ولی متوجه می شود تنها کسی نبوده که آن شب به آن خانه وارد شده. دزد بخت برگشته با مردی شرور و خطرناک روبرو می شود که ماسکی روی صورتش زده و میخواهد خانواده متمولی را مورد هدف قرار دهد.

شخصیت کلکسیونر این فیلم شخصیت جذاب و کنجکاوی برانگیزی دارد و تا قبل از قسمت دوم فیلم یعنی کلکسیون (The Collection) چیزی درباره گذشته او نمی دانیم. در این فیلم اشاره می شود که پدر او یک حشره شناس بوده و به این طریق می فهمیم که علاقه و شیفتگی او به جمع کردن کلکسیونی از ارگانیسم ها و اعضای بدن خشک شده از کجا می آید. با این حال، هنوز سؤال های زیادی وجود دارد درباره اینکه کلکسیونر چطور یاد گرفته تله های مرگباری چنین دقیق و کارآمد و نبوغ آمیز طراحی کند. این ما را به فکر می اندازد، شخصیتی مرموز که تله های هوشمندانه برای کشتن قربانی هایش طراحی می نماید و نبوغ آزاردهنده ای در ساختن ابزارآلات مرگبار دارد؟ شما را یاد کسی نمی اندازد؟ درست است، جیگساو در فیلم های اَره.

احتمالش بعید است ولی به نظر می رسد کلکسیونر مانند آماندا و هافمن فیلم های اره، یکی از شاگردهای جیگساو است که نتوانسته انتظارات او را برآورده کند و حالا خودش دست به کار شده. البته این فیلم در ابتدا قرار بود به عنوان پیش درآمدی بر فیلم های اره ساخته شود و نامش هم اول مرد نیمه شب (The Midnight Man) بود. برای همین واقعا ممکن است این نظریه درست باشد.

8. کتاب مُرده ها علاوه بر مُرده شرور، در فیلم آدینه 13ام هم نقش دارد

همین که یک نظریه هولناک دیدگاه و نظر ما را درباره یک فیلم ترسناک عوض کند به خودی خود وحشتناک هست، حالا با نظریه ای روبرو ایم که دو فیلم ترسناک را کنار هم می گذارد و ایده هایش را ترسناک تر می نماید.

با شنیدن نام کتاب مُرده ها همه به یاد فیلم های مُرده شرور (Evli Dead) و قهرمان دیوانه وارش اش ویلیامز می افتیم که با انواع و اقسام روش ها و سلاح ها به جان مُرده های متحرک و ارواح شرور می افتاد و ماجراجویی های جنون آمیزی از سر می گذراند. با این حال به نظر می رسد این کتاب جنجالی و بدنام، باعث و بانی شکل گیری یک شخصیت خطرناک دیگر هم بوده؛ جیسون وورهیس فیلم های آدینه سیزدهم (Friday the 13th).

در یکی از صحنه های فیلم جیسون به جهنم می رود: آخرین آدینه (Jason Goes to Hell: The Final Friday) کتاب مُرده ها را در خانه جیسون می بینیم. نظریه ها و توضیحات زیادی درباره دنیای این فیلم شکل گرفته، مثلا درباره اینکه جیسون چگونه بارها از مرگ بازمی شود، ولی جالب است که فکر کنیم مُرده های متحرک مُرده شرور و یکی از معروف ترین قاتل های فیم های اسلشر به هم مرتبط اند.

یکی از نکات جالبی که احتمال این نظریه را بیشتر می نماید، حرف کارگردان فیلم جیسون به جهنم می رود است. آدام کورتیس در مصاحبه ای گفته بود که طی گفت وگویش با سم ریمی خالق مُرده شرور، مطرح نموده بود که جالب می شود اگر جیسون هم با یاری کتاب مُرده ها زنده شود.

9. در فیلم موروثی اعضای فرقه همه جا حضور دارند

آری آستر با این فیلم ترسناک شگفت انگیزش غوغایی در سینما و ژانر وحشت به پا کرد. موروثی (Hereditary) داستانی تلخ و عمیقا تکان دهنده و وحشتناک درباره خانواده ای نگون بخت بود که با انواع و اقسام بدبختی و زجر و فقدان و نفرین های گذشته و حال دست وپنجه نرم می نماید. موروثی یکی از تأثیرگذارترین و نفس گیرترین فیلم های ترسناک سال های اخیر است که صندلی آری آستر را به عنوان یک کارگردان مهم ژانر وحشت به سینما و دنیایان معرفی کرد.

در دقایق ابتدایی فیلم شخصیت هایی می بینیم که بعدها دوباره پیدایشان می شود و می فهمیم اعضای فرقه مرموز مادرعظیم داستان بودند. فرقه ای که مادرعظیم تا پیش از مرگش عضوش بوده و حالا به نظر می رسد حتی بعد از مرگش هم به کارشان ادامه می دهند. در سرانجام می بینیم که تک تک اعضای خانواده به دلیل حضور شوم و مرگبار اعضای این فرقه به طرزی فجیع کشته می شوند. خدا و پیشوایشان، پیمون، بدن پسر عظیم خانواده پیتر را به عنوان پوسته ای انتخاب می نماید تا در آن حلول کند و در سرانجام هم طی مراسم تاج گذاری غریب و آزاردهنده، او را به عنوان خدای خود می پرستند.

در این صحنه، اعضای فرقه به پیتر تعظیم می نمایند و اگر دقت کنید، می بینید یکی از آن ها مدل مویی شبیه مدل موی یکی از دوستان پیتر دارد. یعنی کسی که در یکی از صحنه های قبلی فیلم به همراه پیتر سیگار می کشید. نظریه ای وجود دارد که می گوید دوستان پیتر هم اعضای فرقه بوده اند و در مقاطع مختلف کنار او حضور داشته اند. همچنین جوان (ان داود) که با انی (تونی کولت) رابطه ای محبت آمیز برقرار می نماید، در جایی از فیلم دمنوشی به او می دهد که از گیاهی مخصوص درست شده، که احتمالا به خورد انی داد تا برای مراسم فینال فیلم آماده باشد. این احتمال وجود دارد که دوستان پیتر با همین گیاه مخصوص سیگاری پیچانده باشند و پیتر با دود کردن آن برای مناسک آماده شده باشد.

10. جک تورنس نمونه آزمایشگاهی پروژه ام کی اولترا است

درخشش (The Shining) یکی از بحث برانگیزترین فیلم های سینماست و هر منتقد و بلاگر و نویسنده ای نظریه ها و تئوری های مختلف و جذابی درباره این اقتباس استنلی کوبریک از رمان محبوب استیفن کینگ مطرح نموده.

با این حال، یکی از تکان دهنده ترین تئوری هایی که درباره درخشش مطرح شده، ریشه در اتفاقی واقعی دارد. بیایید کمی درباره پروژه بدنام ام کی اولترا بخوانیم. پروژه ای دولتی و غیرقانونی که طی آن CIA روی نمونه های انسانی آزمایشاتی خطرناک انجام می داد. به آدم ها داروهای مختلف تزریق می کردند تا کنترل ذهن و فکرشان را به دست بگیرند و آن ها را تحت شدیدترین موقعیت های روانی قرار می دادند. واقعیتی عجیب و ترسناک که از خیال پیشی می گیرد و احتمالا با ماجرای جک تورنس (جک نیکلسون)، شخصیت اصلی فیلم درخشش بی ارتباط نیست.

طبق این نظریه، جک تورنس در واقع نمونه آزمایشگاهی همین پروژه مخوف است که تحت پوشش نگهداری از هتل عظیم، وارد آنجا می شود و دولت هم به شکلی مخفیانه داروهای خودش را روی او امتحان می نماید و بیل واتسون، شخصی که این کار را برای جک جور نموده در واقع مغز متفکر پشت این ماجراست. این نظریه با سرانجام دوم فیلم بیشتر قوت می گیرد که در آن می فهمیم بیل واتسون احتمالا از شرایط خطیر این هتل باخبر بوده و با این حال جک و خانواده اش را فرستاده.

11. آینه فیلم آکیولوس از عمارت هیل آمده

مایک فلنیگان یکی از مطرح ترین چهره های ژانر ترسناک مدرن است که این سال ها با فیلم ها و سریال های محبوب و پرطرفدارش حسابی سروصدا نموده. خیلی ها او را با سریال موفقی که برای نتفلیکس ساخت می شناسند؛ عمارت تسخیر شده هیل (haunting of hill house)، ولی طرفداران جدی تر او فیلم جذابی را به یاد دارند که چند سال پیش ساخت که اسمش آکیولوس (Oculus) بود و کرن گیلان در آن نقش آفرینی می کرد.

داستان فیلم درباره خواهر و برادر جوانی است که می خواهند برای آخرین بار با آینه مرموز و مرگباری روبرو شوند که ذهن قربانیانش را به بازی می گیرد و واقعیت اطرافشان را تغییر می دهد. آینه ای که منجر به مرگ دلخراش پدر و مادرشان شده و برادر نگون بخت را روانه بیمارستان روانی نموده.

در فیلم به گذشته تاریک این آینه و خانواده های مختلفی که طی دهه های مختلف ویران نموده اشاره هایی می شود. گذشته این آینه از آنجایی اهمیت پیدا می نماید که به یکی از نظریه های جالب طرفداران برسیم. گویا چشمان تیزبین یکی از تماشاگران سریال عمارت تسخیرشده هیل متوجه آینه ای شده که با آینه این فیلم مو نمی زند. به نظر می رسد این آینه پیش از این در عمارت هیل بوده. حالا این قضیه ممکن است تنها یک بازیگوشی از طرف مایک فلنگان باشد که خواسته از آینه فیلم قبلیش استفاده کند و ذهن مردم را قلقلک دهد. با این حال وقایعی که در دو داستان رخ می دهد و فاصله زمانی بینشان راه را برای نظریه پردازی های زیادی باز نموده و مردم این حدس قوی را می زنند که همان آینه به خانه خانواده فیلم آکیولوس راه پیدا نموده.

12. اتفاقات فیلم ساحره در ذهن شخصیت ها رخ داده

رابرت اگرز هم از جمله چهره های جدیدی است که فیلم های ترسناک مدرن را با سبک جدید و بدیعش تغییر داده. هر دو فیلمش یعنی ساحره (The Witch) و فانوس دریایی (The Lighthouse) مؤلفه های بکر و غریبی دارند که در همه فیلم ها نمی بینیم. هر دوی این فیلم ها جوری ساخته شده اند که جای نظریه پردازی های زیاد و گسترده ای را باز می گذارند و مخاطبان بعد از دیدنشان نمی توانند دست از ایده پردازی های مختلف و تراشیدن توجیه های دیوانه وار برای وقایعش دست بردارند. در هر دوی این فیلم ها تا سرانجام معین نمی شود چیزهای عجیب و ماورایی که دیدیم واقعا رخ داده اند یا به خاطر شرایط روانی شخصیت اصلی اشان بوده و فقط تصورات آن ها را دیده ایم.

در فیلم ساحره، هم می توان این برداشت را کرد که اتفاقات فیلم در نتیجه سحر و جادو و نیروهای ماورایی بوده، هم می توان نظریه های ملموس تری عنوان کرد. نظریه ای مثل اینکه محصولات زراعی خانواده فیلم دچار نوعی آلودگی و آفت شده که منجر به فراوری نوعی قارچ روان گردان می شود، چیزی که در ذهن قربانیانش اثری شبیه به اثر ال اس دی و مواد روان گردان دیگر به وجود می آورد.

حالا با وجود چنین نظریه ای، دو توجیه برای اتفاقات عجیب فیلم نظیر دیدن یک بز سخنگو به وجود می آید. یا با سحر و جادو طرف بودیم یا توهمات و تصورات ناشی از قارچ روان گردان را دیده ایم. تصمیمش با شماست.

13. سارا قاتل واقعی فیلم نزول است

نزول (The Descent) در بین فیلم های ترسناک مدرن این سال ها از بقیه مناقشه برانگیزتر است. برخی ها از آن به عنوان یکی از بهترین فیلم های ترسناک اخیر یاد می نمایند که به حقش نرسیده، برخی ها می گویند فیلمی سردرگم و در هم ریخته است که به هدفش نمی رسد. صرف نظر از این بحث و جدل ها، نزول فیلمی بود که نظریه ها و حدس های زیادی درباره داستانش راه انداخت و ارزش آنالیز دارد.

داستان درباره زنی جوان به نام ساراست که باید با مرگ همسر و دختر و گروهی از دوستانش کنار بیاید. سارا به همراه تعدادی از دوستانش راهی کوهستان آپالاش می شود تا با هم به غارنوردی و آنالیز نقب های دل کوه بپردازند. تا اینکه انبوهی از موجودات خون خوار و درنده که با نام خزنده شناخته می شوند به آن ها حمله می نمایند و مرگ های دلخراشی رقم می خورد. طی همین ماجراها، واقعیت های دردناکی هم افشا می شود نظیر اینکه همسر درگذشته سارا پیش از مرگ ناگهانیش با یکی از دوستان او یعنی جونو رابطه عاشقانه داشته.

نظریه وحشتناکی درباره این فیلم وجود دارد مبنی بر اینکه اصلا موجودات خون خوار زیرزمینی وجود خارجی ندارند و این ساراست که همه دوستانش را یکی یکی سلاخی می نماید و به خاطر شرایط روانی ناپایداری که دارد، توهماتی در ذهنش ساخته درباره جانورهای خطرناک درون غار تا آن ها را مسبب این کشتار بداند. حتی در جایی از فیلم اشاره می شود که بدن آن ها به خاطر غارنوردی دچار کم آبی شده که در کنار تنگناهراسی و سوءظن های شدید و حمله های عصبی، منجر به توهم می شود. همچنین به شکلی غریب می بینیم که سارا چقدر راحت دست به کشتار می زند. یک بار از سر ترحم کسی را می کشد و بار دیگر جونو را به خاطر انتقام به قتل می رساند.

نزول فیلمی است که همینجوریش هم داستانی گیج نماینده و عجیب دارد و چنین نظریه هایی آن را ترسناک تر و گمراه نماینده تر می نماید و جرقه بحث هایی طولانی را می زند.

منبع: Looper